کمتر از یک ماه تا وصال ما و روشنای قلبمون
سلام عزیزترینم. خوبی خاله گلم؟ دیروز مامانت از من میپرسید که جدیدا چیزی برای روشنا نوشتی یا نه. منم با کمال شرمندگی گفتم نه. ببخش خاله جونم. آخه هم مامانت چیز زیادی در مورد تو به من نمیگه (برعکس خاله زهرا)، هم اینکه خاله به شدت درگیر درساشه. فردا اولین امتحان اولین ترم کارشناسی ارشدمه روشنا جونم. تو که هنوز یکی از فرشته های خدایی دعا کن خوب بدمش. خیلی سخته. خب روشنای من، بذار کمی برات بنویسم. اول از همه نمیدونم با چه زبونی بگم که چقدر عاشقتم. یه هدیه خوشگل برات خریدم خاله. یه عروسک سخنگو. جالبه که عروسکه اسمم داره، اسمش عسله. خیلی بامزست. شعر میخونه، هر چی بگی تکرار میکنه، حدود ده تا جمله میگه و جوابتو میده. شنی...